خانه عشق و صفا
دردو دل
درباره وبلاگ


خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی تقدیم به همه عاشقای دلشکسته

پيوندها
دانستنیها
آموزش
کلبه
!!! عاشیقیزم
سرزمين عاشقانه من
تنها ترين عاشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خانه عشق و صفا و آدرس kolbetanhaie.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 52
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 148
بازدید کل : 72324
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
غزاله

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : غزاله

                              دلم تنگ است تنگ

 

دلم تنگه( مثه همیشه)



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : غزاله

خیانت به عشاق

 

 

 

شكسپیر میگه : خیانت تنها این نیست كه شب را با دیگری بگذرانی  ٬ خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد !

 

خیانت تنها این نیست كه دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری .٬ خیانت میتواند جاری كردن اشك بر دیدگان معصومی باشد !



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : غزاله

 

اشعار سهراب سپهری   

 

برای خواندن اشعار به ( ادامه مطلب ) مراجعه کنید. 

 

 


 



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : غزاله

 

 

 

 

          چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاست

                                                                  ببین مرگ مرا در خویشتن که مرگ من تماشاست

              در این دنیا که حتی ابر نمی گیرید به حال من 

                                                                           همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها 

              گره افتاده در کارم به خود کرده پشیمانم 

                                                                     به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم  



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 9:27 :: نويسنده : غزاله


دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید كه هیچ زندگی نكرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی، نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .

داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال به راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد. به پرو پای فرشته ها و انسان پیچید. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی."

تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و حداقل این یک روز را زندگی کن. لابه لای هق هقش گفت: اما با یک روز؟ چه کار می توان کرد؟ خدا گفت: آنکس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد، هزارسال هم بکارش نمی آید.

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید. اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد. بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد؟

بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم. آنوقت شروع به دویدن کرد. زندگی را به سرو رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا برود. می تواند بال بزند. او در آن یک روز، آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی هم بدست نیاورد، اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن ها که او را نمی شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند و بقولی چشم دیدن او را نداشتند از ته دل دعا کرد.

او در همان یک روز با دنیا و هر آنچه در آن است آشتی کرد و خندید و سبک شد. لذت برد و شرمسار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد او در همان یک روز زندگی کرد و فرشته ها در تقویم خدا نوشتند :
امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود

 
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 8:16 :: نويسنده : غزاله

... گل سرخی به او دادم گل زردی به من داد

... برای یک لحظه ی نا تمام قلبم از تپش افتاد

گفتم : مگر از من متنفری؟

!!! گفت : نه هرگز ! خواستم وقتی کام از من گرفتی برای پیدا کردن گل زرد زحمتی را تحمل نکنی

 
یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : غزاله

 

هنگامي كه چشمانت را ندارم در تاريكي زندگي مي كنم
و هنگامي كه خنده هايت را ندارم در سكوت
مانند مومني كه كسي خدايش را كشته باشد
 من دليلي براي زندگي ندارم ...
به تو محتاجم ...
چون يك درخت به باران چون انسان به فراموشي چون تاريكي به روز
كاري نميتوانم بكنم چون عشق تو بر من غلبه كرده است و من همواره به تو محتاجم ...
براي دانستن اينكه شبها آسمان زيباست براي اينكه بهتر از آنچه هستم باشم براي اينكه بدانم زمان كوتاه است
 و من همواره به تو محتاجم ...

 

 
یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : غزاله

 اگر روزی به در بزرگی که قفل بزرگی بر آن است رسیدی , نترس چون اگر قرار بود باز نشود جایش یک دیوار می گذاشتند

 
یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : غزاله

... وقتی دستت به جایی نرسید

... دستی با عشق تو را در بر می گیرد

 
یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : غزاله

 ! وقتی احساس تنهایی کردی

 ...  بدان که خدا همه را بیرون کرده تا خودت باشی و خودش